گاهی از آفتاب نمیپرسم
دریا خلاصهی چه خبرهایی است
یا اینکه کوه
کوه شب تاریک
همواره عاشق چه سحرهایی است
گاهی به چشم خویش نمیبینم
آیینه را به نام تو باید خواند
هر واژه نیز تکهای آیینه است
هر واژه را به نام تو باید دید
پروانه در هوای تو پروانه است
آیینه پیش روی تو آیینه
گاهی به رودخانه نمیبخشم
تصویر ضدنور پرستوها
پرهای ضدآب پریها را
گاهی به سنگ خیره نمیمانم
وقتی لبم به ذکر تو روشن نیست
وقتی که فکر آب مشخص نیست
تکلیف رودخانه معین نیست
گاهی به ماه عشق نمیورزم
شبها که پیش روی تو خوابیده
یا روزها که دست کریم نور
آن را زِ ساقههای نظر چیده
من سادهام همیشه فقط گاهی
غرق هراسهای جهان هستم
مثل ترانهای نگران هستم
ای آنکه تا همیشه وجودم را
چون بانگ عاشقان یله میخواهی
لب باز کن به خواندن من گاهی
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:47  علی محمد مودب
|