عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)


غبار کربلا دشت بلا حاشا که بنشیند   

مگر این ماجرا آرام دارد تا که بنشیند


هزاران شعله جاوید در هر گوشه رقصان است

ندارد ورنه هر پروانه ای پروا که بنشیند


مگر این کهکشان ها جز غبار کربلا چیزی است

مگر مهلت گرفت از فتنه این غوغا که بنشیند


چه دریایی است دریایی که از توفان بپرهیزد

چه مردابی است هول انگیز آن دریا که بنشیند


اسیر داغ عاشوراست با فوجی کبوتر دل

کجا کنج قفس بیچاره یابد جا که بنشیند


دوباره قامت یاد علی اکبر قیامت کرد

قیامت چیست یادش در دل لیلا که بنشیند


غبار کربلا برخاست، اسبی بی سوار آمد

غبار دیگری باید، سواری تا که بنشیند




برچسب‌ها: شعر عاشورایی, غزل
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۱ساعت 15:1   علی محمد مودب  | 



عشق ما نامه ای است رد نشده

مثل جرمی که مستند نشده!

تو همه بغض، بغض آن که چرا

آنچه باید و  می شود  نشده

راستی هم چه غنچه ای هستی!

خنده لبهات را بلد نشده

یا چه متنی است قلب غافل من

نکته هایی که گوشزد نشده

تو خودت رود رود یخ زده ای

دل بیچاره ام که سد نشده

 

دو دل آشنا! چه توفیقی!

با تو هستم غریبه! بد نشده!







برچسب‌ها: عاشقانه, غزل
+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۱ساعت 8:57   علی محمد مودب  | 




هوا برخاست، ما برخاستیم و شهر کوچک بود

و «آزادی» ـ عروس شهر ـ در چشمت عروسک بود


زمین جا ماند، دریا ابر شد، هم‌پای ما آمد

زمین خشکش زد و واماند، خیلی بی‌تو دلقک بود!


تو را دزدیده بودم از زمین کوچک مردم

تو بودی حاصل سال زمین، باقی مترسک بود


جهان من شدی، با من شدی؛ دنیا دلش می‌سوخت

دلم دنیا که شد، دنیای من بازیچه‌ی شک بود


جهان آمد بیاشوبد مرا، یعنی تو را، کم شد

و روی صندلی خم شد، خجل شد، بعد کودک بود


«دکی دک دک دکی!»، در کودکی‌ها گم شدی با من

نگاهم را نمی‌فهمید کودک، محو عینک بود


تو می‌گفتی نمی‌فهمم، نمی‌فهمیدمش من هم!

قشنگش هم همین جوری است، بازی راستی تک بود

 


هواپیما خودش را کشت تا ما را زمینی کرد

چراغان تو می‌شد شهر غمگینم، مبارک بود

 

 

 

دکی دکی ما خراسانیان همان دالی دالی تهرانی ها و دای دای همدانی هاست




(از مجموعه غزل الف های غلط/سوره مهر)



+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۱ساعت 15:43   علی محمد مودب  | 

                                                 تسلیتی به سیدوحید سمنانی و مبین اردستانی در سوگ عموخلیل


سرریز از ترانه، سرشار از بهارند

سرشاخه های جوشی ، جوش شکوفه دارند

هر شاخه صد پرنده، هر حنجره صد آواز

در سایه شان همیشه آواز ها به بارند

گلها شکیل و مومن، گلها رشید و روشن

تصویر آفتاب است هر دانه ای بکارند

جوبارها زلالند در سایه سار آن ها

خود گرچه گاه تاریک، گمگشته در غبارند

آرامش بسا گل از شانه های آنهاست

هرچند با نسیمی آرام بی قرارند

در کوهسار رویا، محکم تر از حقیقت

سرشاخه ها به جوشند زین گونه بی شمارند

سرشاخه های جوشی، آغاز رودخانه

دریایی از شکوفه، در چشم چشمه سارند

دل گرم مهر خورشید، سر گرم با شکفتن

مثل همیشه حتی وقتی که داغدارند

 

سرشاخه های جوشی با پوشش شکوفه

تزیین جاده های غمگین انتظارند



جوشی در روستای ما تقی آباد بالا جام ، به آدم غمخور می گویند، غمخوار همه کس و هر چیزی



برچسب‌ها: سوگسرود خلیل عمرانی
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۱ساعت 10:58   علی محمد مودب  | 





برگ برگ

شاخه شاخه، دسته دسته

                   دست دست!

گلفروش خردسال را

باد برده است!






+ نوشته شده در  شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 19:11   علی محمد مودب  | 



جایزه جلال این روزها بحث برانگیز شده و آقایانی نامه داده اند و بیانیه داده اند و ...

چنان که تاریخ ثابت کرده است به نظرم دوستان غافل، ضررشان بیش از دشمنان عاقل است

آخر کدام عاقلی در یک جایزه رسمی کشور اعتبار رهبری را هزینه می کند

تحقیق درباره زندگی رهبری و اثر ادبی با محوریت سفرنامه رهبری حتی اگر در کیفیت بهترین نوع خودش باشد، نباید در مسابقه ادبی اصولا شرکت داده شود. چرا که هزار و یک شائبه درست می شود. این کارها اگر بهترین کیفیت را هم دارند باید جایزه شان را از ناشر بگیرند و نه از وزارت ارشاد. ناشر باید قدردان زحمت نویسنده اش باشد.

اینهمه نویسنده در کشور زحمت می کشند و کار خلاقه تولید می کنند بعد در یک جایزه مهم و پر سر و صدا از نظر مبلغ جایزه، کتابی که به هر نحو منتسب به مقام معظم رهبری است جایزه می گیرد، هر بچه ای می فهمد که این کلی تکدر خاطر و حرف و حاشیه در میان نویسندگان و اهل قلم ایجاد می کند و البته حق هم دارند که دچار سوءتفاهم شوند.

 دوستان غافل واقعا باید یک لحظه بنشینند و فکر کنند که دارند چه می کنند، فرض کنید حوزه هنری به کتابی درباره زندگی رئیسش یک جایزه بدهد ببینید که چه تبعاتی خواهد داشت، و یا ارشاد مشابه این کار را بکند، شان رهبری نظام چیزی نیست که در یک جایزه ادبی این طور به بازی گرفته شود.

 

من جای آقای حمیدزاده بودم همان تقدیر را هم حذف می کردم، قدرشناسی رهبری جایزه دادن به آثاری که نام ایشان را داشته باشد نیست، تولید در راستای دغدغه های ایشان است و کار کردن برای فرهنگی که با واردات بی رویه خیال در معرض شدیدترین حملات است.

یک پیام و پاسخ آن:

یکشنبه 19 آذر1391 ساعت: 11:51توسط:محمدرضا شهبازي
سلام اخوي
فرمايش شما از چند جهت داراي اشكال است
اول آنكه اگر منطق شما را بپذيريم بايد بپرسيم كه اصلا چرا كتاب را وارد مسابقه كردند؟ تا بعد اين افتضاحات و حرف و حديث ها ببار آيد. خب از اول مي توانستند اينكار را انجام ندهند اما وقتي انجام دادند حق ندارد يك نفر اجرايي در كار هيئت داوران اعمال نظر سليقه اي كند.
دوم آنكه يعني چه كه «قدرشناسی رهبری جایزه دادن به آثاری که نام ایشان را داشته باشد نیست، تولید در راستای دغدغه های ایشان است و کار کردن برای فرهنگی که با واردات بی رویه خیال در معرض شدیدترین حملات است.»
چرا اين دوتا را مقابل هم قرار مي دهيد؟ چرا ميگوييد كار كردن در يكي از اين زمينه ها يعني فراموش كردن ديگري؟
با همين ديدگاه هاست كه يك عده تاريخ ندان بي شعور درباره نقش حضرت آقا پيش از انقلاب شبهه ميكنند؟ چرا نبايد به زندگي كسي كه رهبر انقلاب و شيعيان است پرداخته شود؟
از شما بعيد بود. 
به هر حال جداي از نتايج، و جداي از موضوع شرح اسم، نوع برگزاري خلاف قانون جشنواره جلال كلي به اعتبار اين جايزه ضربه زد.
----------------
سلام برادر، عزاداری ها قبول!
چرا فحش می دی؟
من درباره جایزه دادن گفتم آن هم به این روش نه در باب کار کردن درباره شخصیت ایشان 
. تقدیر خاص بکنند خیلی هم خوب است ، نوشته ام که ناشر باید قدردان نویسنده اش باشد.طبعا چنین تولیداتی فروش بسیار بالایی دارد چه عیبی دارد که ناشر سهمی از این را بدهد به نویسنده، سهمی شایسته زحمت نویسنده
بیانیه حقوقی ننوشته ام که! یادداشتی وبلاگی است. منظورم هم از این حمایت از کار اقای حمیدزاده درست دانستن کار نیست تاکیدی بود بر اصل منظورم!
ما قاضی نیستیم و نمی دانیم چه اتفاقی افتاده 
اگر روالها قانونا مشکل دارد به جای خودش بررسی بشود منظور من همان بود که اول گفتید به نظرم اصلا شان این جور کارها این نیست که بیاید در این رقابت ها 
جایزه بدهند و تقدیر بکنند و ترویج هم منتها با رعایت احتیاطهای عقلی چنین کاری
و با روشی متناسب با این نوع اثار
هیچکس مجبورم نکرده بود حرف بزنم اشتباهی دیدم و به وظیفه مسلمانی تذکری دادم. تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
 وب سایت   پست الکترونیک
اگر من جای آقای حمیدزاده بودم


برچسب‌ها: جایزه جلال
+ نوشته شده در  شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 16:28   علی محمد مودب  | 



یخ بسته که بودم نخی از نور تو تابید

تا راه مرا برد به پیراهن خورشید

یخ بسته که بودم، به تنور تو نشستم

در حسرت توفان تو تا لحظه ی تایید

دلگرم به دیدار تو کی هیمه ی دنیاست؟

کز شعله تفاوت کندش سایه گه بید

در فهم پرستو ز ارسطو چه توقع؟

این فلسفه ها را مگر از فیل بپرسید

 

گهگاه به نزدیک خیال تو خرابم

ای یاد تو جمعیت آبادی تبعید

 

دل می طپد از عشق تو، مشتی است نمونه

گفتی که اگر دل بتواند، بتوانید!






+ با تنور حضرت صادق علیه السلام الفتی پیدا کرده ام و با هرچه تنور از قصه نوح علیه السلام تا کوفه، و چه تنوری است روزگار ما،اللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَيْکَ فَقْدَ نَبِيِّنا وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا وَ شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَيْنا وَ وُقُوعَ الفِتَنِ بِنا وَ تَظاهُرَ الأَعْدآءِ عَلَيْنا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا. اَللَّهُمَّ فَافَرُجْ ذلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ نَصْرٍ مِنْکَ ...





+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 11:24   علی محمد مودب  |