عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)

 

 

تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام

تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام

تازگی ها باورم شد اینکه مثل هر غریب

دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده ام

هر کجا رفتم به چشمان من آمد خاک او

دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام

گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من

با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام

کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود

از سرانگشتان آن لطف فراوان زنده ام

سایه وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب

هر کجا باشم به خورشید خراسان زنده ام

 

 

این غزل باز هم از کتاب اخیر عباس چشامی عزیز انتخاب شده 

 چشامی شاعری است که خیلی دوستش دارم، خودش را و شعرش را

و اگر جلوی خودم را نگیرم، خیلی از شعرهایش را اینجا منتشر می کنم!

 

 

 

 


برچسب‌ها: عباس چشامی
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 12:12   علی محمد مودب  | 

 

 

صدایت از تلفن می رسد؛ فقط گوشم

تو حرف می زنی و جرعه جرعه می نوشم

تو حرف می زنی و داغ داغ داغم من

تو نیستی که ببینی چقدر می جوشم

به من از آن طرف خط چقدر نزدیکی

سلام می کنی و می پری در آغوشم

سلام سرد شده روزگار من، گل من!

برای من نگران نیستی چه می پوشم؟

 چگونه ای؟ چه عجب شد که یاد من کردی؟

منی که بیشتر از مرده ها فراموشم

 

صدا صدای تو بود این، خود خود تو هنوز

نکرده باور اما اتاق خاموشم.

 

 

از نامه های ننوشته عباس چشامی-انجمن شاعران ایران

 

 


برچسب‌ها: عباس چشامی
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 12:20   علی محمد مودب  |