ورخطا: هل، نگران
بوقوند یا بوغوند(نمی دانم!): تپلی
خارپشتک: خارپشت
مورچهسُنّی: مورچهای بزرگ و تندرو
گُرمشت یا گورمشت: ضربه با مشت
شاهقاسم: مرقد عارف برجسته، در روستای مجاور(لنگر، باقیماندة همان خرجرد معروف) و به نوعی تفریحگاه هم هست که مخصوصا روز سیزدهبدر تپههای اطراف آن غلغله میشود(این شعر از شاهقاسم انوار است: طفل میگرید چو راه خانه را گم میکند/چون نگریم من که صاحبخانه را گم کردهام)
سوسلِنگ: نوعی پرندة کوچک با پاهای بلند و دم بلند
چغوکزرد: گنجشک کوچک زرد رنگ
کرّکسبز: نوعی پرنده کمی بزرگتر از کبوتر سبزرنگ
کَلَهو: حیوانی کوچک که ریشة گیاهان را میخورد و معمولا به خاطر امنیت، در قبرستانها خانه میکند، به آن گورپال هم میگفتند
خط کهنه: جادة کهنه خط : جاده
مِیْنابوس: مینیبوس
اتوبوس به نام سیصددو، همان302 شناخته میشد، احتمالا یک مدل اتوبوس، دو مثل جو خوانده میشد
اوایل به کل ماشینهای سواری، تاکسی میگفتند
پیرمردی: طالبی
درچه: دریچه، پنجره
تمبَه، چوبتمبَه: چوبی که پشت در میاندازند برای قفل کردن، احتمال دارد تنبه باشد.کاربرد فعلی: تنبه کردن
کُمُری: محصول آخر سال، قسمت تُنُک محصول
گُرنِه: گلوله، گلولة نخی یا پارچهای، گره طناب
خوش دیدم شما را: در احوالپرسی استفاده میشد
از برای خدا: سوگندی که در دیوان حافظ هست و پدر و مادرم استفاده میکنند
همزلف: باجناق
گلکاری: گلاندود کردن بامها در آستانة زمستان
جوکاری : لایروبی جویها که سی و دو نفر کشاورز که در یک چاه عمیق آب شریک بودند، انجام میدادند
چُلّر: پدرسوخته، البته معنای دقیقش را نمی دانم!
کَلِمَنگ: کله ونگ، کلّهمنگ، سرگرم
پاکوه: دامنه کوه، روستای پاکوه: روستایی که در دامنه کوه قرار دارد
سوخ: حریص
بادگلانی: گله و شکایت
چینگه: گوشه، نبش
هوش د بازی: هوش به بازی!
هوش گمک: گیج، سردرگم
بیله: به فتح اول و سوم: به زور، به زحمت
جاره: فقط، محض، خالص
دشت فاش: دشت آشکار
قشاد: (به ضم قاف) فضولات خر و اسب
ضرب المثل محلی: همدل همدل ر پیدا می کنه، قشاد پشکل ر پیدا می کنه
تتل:( به ضم هر دو تا ) قشاد
تنگل: ( به فتح سه حرف اول: تنگه
تنگلی: ( به ضم اول و سوم) کوزه گلی