عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)

 

 ورخطا: هل، نگران

 بوقوند یا بوغوند(نمی دانم!): تپلی

خارپشتک: خارپشت

مورچه‌سُنّی: مورچه‌ای بزرگ و تندرو

گُرمشت یا گورمشت: ضربه‌ با مشت

شاه‌قاسم: مرقد عارف برجسته، در روستای مجاور(لنگر، باقی‌‌ماندة همان خرجرد معروف) و به نوعی تفریح‌گاه هم هست که مخصوصا روز سیزده‌بدر تپه‌های اطراف آن غلغله می‌شود(این شعر از شاه‌قاسم انوار است: طفل می‌گرید چو راه خانه را گم می‌کند/چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده‌ام)

سوس‌لِنگ: نوعی پرندة کوچک با پاهای بلند و دم بلند

چغوک‌زرد: گنجشک کوچک زرد رنگ

کرّک‌سبز: نوعی پرنده کمی بزرگتر از کبوتر سبزرنگ

کَلَهو: حیوانی کوچک که ریشة گیاهان را می‌خورد و معمولا به خاطر امنیت، در قبرستان‌ها خانه می‌کند، به آن گورپال هم می‌گفتند

 

خط کهنه: جادة کهنه خط : جاده

مِیْنابوس: مینی‌بوس

اتوبوس به نام سیصددو، همان302 شناخته می‌شد، احتمالا یک مدل اتوبوس، دو مثل جو خوانده می‌شد

اوایل به کل ماشین‌های سواری، تاکسی می‌گفتند

پیرمردی: طالبی

درچه: دریچه، پنجره

تمبَه، چوب‌تمبَه: چوبی که پشت در می‌اندازند برای قفل کردن، احتمال دارد تنبه باشد.کاربرد فعلی: تنبه کردن

کُمُری: محصول آخر سال، قسمت تُنُک محصول

گُرنِه: گلوله، گلولة نخی یا پارچه‌ای، گره طناب

خوش دیدم شما را: در احوالپرسی استفاده می‌شد

از برای خدا: سوگندی که در دیوان حافظ هست و پدر و مادرم استفاده می‌کنند

هم‌زلف: باجناق

گل‌کاری: گل‌اندود کردن بام‌ها در آستانة زمستان

جوکاری : لایروبی جوی‌ها که سی و دو نفر کشاورز که در یک چاه عمیق آب شریک بودند، انجام می‌دادند

چُلّر: پدرسوخته، البته معنای دقیقش را نمی دانم!

کَلِمَنگ: کله ونگ، کلّه‌منگ، سرگرم

 پاکوه: دامنه کوه، روستای پاکوه: روستایی که در دامنه کوه قرار دارد

سوخ: حریص

بادگلانی: گله و شکایت

چینگه: گوشه، نبش

هوش د بازی: هوش به بازی!

هوش گمک: گیج، سردرگم

بیله: به فتح اول و سوم: به زور، به زحمت

جاره:  فقط، محض، خالص

دشت فاش: دشت آشکار

 قشاد: (به ضم قاف) فضولات خر و اسب

ضرب المثل محلی: همدل همدل ر پیدا می کنه، قشاد پشکل ر پیدا می کنه

 تتل:( به ضم هر دو تا ) قشاد 

تنگل: ( به فتح سه حرف اول: تنگه

تنگلی: ( به ضم اول و سوم) کوزه گلی

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 17:35   علی محمد مودب  | 

پاسوک:ولگرد

گرم_گیری: گرم نگه داشتن، مثال: گرم_گیری کن که سرما نخوری هوا سرده!

یله_رو: کسی که هدف درستی در زندگی اش ندارد

ولگ (با تشدید لام با کسره ول و کسره لام متحرک: ورلگ یا ورلنگ بوده احتمالا، به معنی پادرهوا  ،علاف

 

 

پخل: به فتح و کسر اول، ساقة خشک گندم، پخلی : زمینی که بعد از برداشت محصول پر از پخل بود و به رمه فروخته می‌شد

سبیسک: یونجه

کاله: قطعه‌های کوچک زمین که بیشتر برای کاشت سبیسک و سبزیجات استفاده می‌شد. و احیانا با چند درخت، حالتی باغچه‌مانند هم پیدا می‌کرد

پِخِل: آلودگی دور چشم بیمار یا خواب‌‌آلود

خِلیم: آب بینی به کسی که آب بینی‌اش مدام آویزان بود، خِلّوک می‌گفتند

کُمُری: احتمالا محصول غیر منتظرة دوران آخر تولید، معمولا برة کُمُری، به قسمت‌های کم محصول و تنک زمین هم می‌گفتند،

اسم هر کسی به اسم پدر یا مادرش وصل می‌شد: احمد شیخ، احمد آقاخان، حسن اکبر ، حسن سکینه،قربان صفر، محمد علی‌خَله(همان خاله) یکی هم بود به نام حسن سلطو که احتمالا همان سلطان بود

نحوه کاربرد کنیه: مادر غلامرضا، پِیَر(پدر) حس

لَی شدن: خمیر شدن (آش لی‌شد) (روستای سماغچه)

توشله: تیله

بجول: بُجُل، قطعه‌ای از استخوان گوسفند که برای بازی استفاده می‌شد، داخلش سرب می‌ریختند که سنگین‌تر باشد، بجولک، بخشی از استخوان پا

جوز: گردو جوز بازی هم رایج بود، داخل جوز هم سرب می‌ریختند

کِتل: پالان

پردمب، نخی که به انتهای پالان وصل می‌شد و می‌افتاد زیر دم خر، تا پالان جلو نرود

تنگ: نخی که زیر کتل دور سینة خر می‌پیچید

دُمبل: دمل خیلی رایج بود به علت استفاده از روغن دمبه! خیلی وقت‌ها بزرگ می‌شد و عفونی، خودمان جراحی‌اش می‌کردیم

پای‌لنگی: پشت پا، لنگ در اصطلاح کشتی

کوسن: به برخی سلمانی‌ها و کولیان دوره‌گرد و به‌ندرت کودکان خود کشاورزکه سر خرمن می‌امدند، مقداری گندم به نام کوسن داده می‌شد، این افراد بعضا خدمتی هم انجام می‌دادند مثلا سر کشاورزان را اصلاح می‌کردند،

سرکوکا: در نوشابه

مچّت: مسجد

پاخو: ناخن، پنجه، بیشتر برای حیوانات و یا در کنایه :گربه پاخو می کشد!

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 17:26   علی محمد مودب  | 

 

 

غال‌مُغ‌دون: آغل مرغ

غال: سوراخ، آغل

غَوْ: سوراخی که برای بازی با تیله ایجاد می‌شد-غَوْغَوْکا: اسم این بازی

بل‌بل‌کا: نوعی بازی با چوب و توپ، خوب یادم نیست ولی بازی می‌کردیم

تپّ‌زَدُم: نوعی بازی که دست می‌زدیم و فرار می‌کردیم

از زیر قرآن رد کردن: شب جمعه معمولا دو نفر قران را در پارچه می‌پیچیدیم و می‌گرفتیم و بچه‌ها رد می‌شدند و می‌بوسیدند و نان گرم می‌گرفتند، یک تکّه!

بیت‌خوانی : دوبیتی خوانی‌ در جشن‌ها

پَرُخَوْ: طاقچه‌ای که همه‌اش بسته می‌شد و فقط سوراخ کوچکی برای استفاده باز می‌ماند، برای اشیاء کم استفاده کاربرد داشت

پَرخَن: پرة بینی

لاشی: مزرعه‌ای که محصولش چیده شده بود و مابقی برای استفاده همه آزاد بود

برق: محل ورود آب از یک کرت به کرت دیگر که معمولا دروازه‌ای پلاستیکی یا پارچه‌ای داشت تا گود نشود و قابل تنظیم باشد

نبودِگ: نبود

کُجِگا: کجا- اونجگا: اونجا

دق شدن: دلتنگ شدن

کُمْبُل: ریشة میوه مانند و مغذی برخی گیاهان خودرو مثل زرقیچه که برگش هم خوردنی بود و شکل جعفری بود

اخکوک: زردآلو و بادام نارس

جمل، جملی: به فتح و کسر اول: دوقلو

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 17:23   علی محمد مودب  | 

 

 

 

سرتن: در حد، در اندازة

مختین: برای، به خاطر

خلته: کیسه‌ای از پارچه( برای پول)

مدّای که: همان‌قدر که، همان اندازه که

جودانه: درختی بود که دستة بیل  می‌ساختیم از چوبش، در خانه یکی داشتیم که ثروتی محسوب می‌شد

گل‌گلاب: گل محمدی

سیر خوردن: یعنی دل‌کن شدن از کسی یا چیزی

خل‌مزنگ: خل وضع

چُلّر: چیزی شبیه سوسول

چَلغوز: برای تحقیر و فحش به آدم حقیر پرمدعا می‌گفتند- چیزی است مثل تخمه آفتابگردان که افغانستانی ها بیشتر مصرف می کنند

کُنقز: سرگین‌غلتان

آجیر خواب: به معنی کسی که خوابش سبک است(همان آژیر است که در شاهنامه  هم به همین معنی محتاط به کار رفته است)

کَشَف: سنگ‌پشت

 به کِرد او نکن: به کردار او نکن، تلافی نکن

تاشه= پنهان، مخفیانه (در روستای ما، لغت هزار‌ه‌ها و خاوریان خراسان)

بِسْتِکا! = صیغه محلی فعل بایست(در روستای ما)

بِسْتِک

جِلِنْگ: بوتة خربزه و هندوانه و کدو(در روستای ما)

پونْگ: جوانه، بیشتر جوانة شاخه‌های درخت، پونْگ کردن (در روستای ما)

گِلّی: خربزة نارس (در روستای ما)

داینده: بنا (نام خانوادگی یک طایفه بود که یکی شان هم بنا بود) (در روستای ما)

نِماشُم: اول تاریکی، سر شب

نِماشُم رفته : یعنی شب آغاز شده، احتمالا نماشام بوده! (در روستای ما)

زمبر: زنبیلی چوبی و بزرگ با چهار دسته برای حمل چغندر، احتمالا شکلی از همان زنبیل است(در روستای ما)

توتا کردن: فرار کردن، هزاره‌ها هم به کار می‌برند (روستای سماغچه تربت جام)

چُقُلَّک: پلخمون، تیرو کمان چوبی (در روستای ما)

جوانه: گاو نر جوان (در روستای ما)

توشک: گاو ماده جوان (در روستای ما)

تَکْشاد: اسمی برای بز (در روستای ما)

لنگته: سربند مردان، سفید برای عموم و سیاه و سبز برای سیدها  (در روستای ما)

تلفظ درست را نمی‌دانم چون چند جور تلفظ می‌شد با ضم و فتح و کسر اول، نون ساکن،ضم گاف، و کسر و فتح تا

سِمارُق: قارچ ( در روستای ما)

یکّک کردن: وجین کردن، از بین چند جلنگ چند روزة خربزه دو تا را نگه داشتن، و در مرحلة بعد، بعد از چند روز یکی ( در روستای ما)

تخته‌کِش: محل تقسیم آب که تخته‌ای آهنی و دستگیره‌دار داشت که مثل دری آب را به یکی از دو سو هدایت می‌کرد ( در روستای ما)

سُوْ کُنی: کندن علف‌های هرز

توقاچ: داس

دستخوْ یا دستغوْ : وسیله‌ای برای سُوْ کُنی که دستگیره‌ای چوبی به شکل هشت داشت و یک بیلچة 

بیخ‌جِلِنْْگی: خربزه‌ای کوچک و شیرین که در فاصلة کمی از ریشه تشکیل می‌شد، کوچک بود و بسیار شیرین

غُسُل‌خانه: مرده‌شورخانه

گاش: حصاری که معمولا با خاربوته برای گلْه می‌ساختند

خانه‌چه : سایبانی ساخته شده از چوب و بوته‌ها در مزرعه

تُنّگُلی: کوزه، معمولا کوزة کوچک

مَثْکه: کره

قیماق: سرشیر

دُرد: ته‌مانده ترش مزة هنگام روغن کردن کره

روغن زرد: روغنی که از کره تهیه می‌شد

قروت : کشک خشک شده و گلوله شده

شیراز: ماست کیسه‌ای، کیسگی گفته می‌شد

آلیش کردن: عوض کردن، شیر آلیشک : عوض کردن شیر بین همسایه‌ها که سنتی برای استفاده بهتر از شیر بود رجوع کنید به فرهنگ یاریگری دکتر مرتضی فرهادی

سِیْکا: سایه

نخودپایه: اسم خاص بخشی از زمین‌های کشاورزی که احتمالا قبلا نخود کشت می‌شده

ماش‌پایه: مثل نخودپایه

کال: بستر رودخانه، در اطراف روستا چند کال بود که بیشتر هنگام باران سیل می‌امد

کَق: نارس

سپیدار سِفدْدال گفته می‌شد، بید بِد

گُلُمْبادی: یا گلمباتی‌: بلندی، برآمدگی بیشتر طبیعی

خندسوری: ختنه‌سوری ،خندسور:ختنه شده، در سال‌های کودکی ما جشن گرفته می‌شد در حد عروسی

آوست: آبستن

بازی: رقص

گمبز: گنبد

 

*بسیاری از کلمه‌هایی که دولت‌آبادی در کلیدر آورده، ما هم به کار می‌بردیم

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 16:33   علی محمد مودب  |