سرتن: در حد، در اندازة
مختین: برای، به خاطر
خلته: کیسهای از پارچه( برای پول)
مدّای که: همانقدر که، همان اندازه که
جودانه: درختی بود که دستة بیل میساختیم از چوبش، در خانه یکی داشتیم که ثروتی محسوب میشد
گلگلاب: گل محمدی
سیر خوردن: یعنی دلکن شدن از کسی یا چیزی
خلمزنگ: خل وضع
چُلّر: چیزی شبیه سوسول
چَلغوز: برای تحقیر و فحش به آدم حقیر پرمدعا میگفتند- چیزی است مثل تخمه آفتابگردان که افغانستانی ها بیشتر مصرف می کنند
کُنقز: سرگینغلتان
آجیر خواب: به معنی کسی که خوابش سبک است(همان آژیر است که در شاهنامه هم به همین معنی محتاط به کار رفته است)
کَشَف: سنگپشت
به کِرد او نکن: به کردار او نکن، تلافی نکن
تاشه= پنهان، مخفیانه (در روستای ما، لغت هزارهها و خاوریان خراسان)
بِسْتِکا! = صیغه محلی فعل بایست(در روستای ما)
بِسْتِک
جِلِنْگ: بوتة خربزه و هندوانه و کدو(در روستای ما)
پونْگ: جوانه، بیشتر جوانة شاخههای درخت، پونْگ کردن (در روستای ما)
گِلّی: خربزة نارس (در روستای ما)
داینده: بنا (نام خانوادگی یک طایفه بود که یکی شان هم بنا بود) (در روستای ما)
نِماشُم: اول تاریکی، سر شب
نِماشُم رفته : یعنی شب آغاز شده، احتمالا نماشام بوده! (در روستای ما)
زمبر: زنبیلی چوبی و بزرگ با چهار دسته برای حمل چغندر، احتمالا شکلی از همان زنبیل است(در روستای ما)
توتا کردن: فرار کردن، هزارهها هم به کار میبرند (روستای سماغچه تربت جام)
چُقُلَّک: پلخمون، تیرو کمان چوبی (در روستای ما)
جوانه: گاو نر جوان (در روستای ما)
توشک: گاو ماده جوان (در روستای ما)
تَکْشاد: اسمی برای بز (در روستای ما)
لنگته: سربند مردان، سفید برای عموم و سیاه و سبز برای سیدها (در روستای ما)
تلفظ درست را نمیدانم چون چند جور تلفظ میشد با ضم و فتح و کسر اول، نون ساکن،ضم گاف، و کسر و فتح تا
سِمارُق: قارچ ( در روستای ما)
یکّک کردن: وجین کردن، از بین چند جلنگ چند روزة خربزه دو تا را نگه داشتن، و در مرحلة بعد، بعد از چند روز یکی ( در روستای ما)
تختهکِش: محل تقسیم آب که تختهای آهنی و دستگیرهدار داشت که مثل دری آب را به یکی از دو سو هدایت میکرد ( در روستای ما)
سُوْ کُنی: کندن علفهای هرز
توقاچ: داس
دستخوْ یا دستغوْ : وسیلهای برای سُوْ کُنی که دستگیرهای چوبی به شکل هشت داشت و یک بیلچة
بیخجِلِنْْگی: خربزهای کوچک و شیرین که در فاصلة کمی از ریشه تشکیل میشد، کوچک بود و بسیار شیرین
غُسُلخانه: مردهشورخانه
گاش: حصاری که معمولا با خاربوته برای گلْه میساختند
خانهچه : سایبانی ساخته شده از چوب و بوتهها در مزرعه
تُنّگُلی: کوزه، معمولا کوزة کوچک
مَثْکه: کره
قیماق: سرشیر
دُرد: تهمانده ترش مزة هنگام روغن کردن کره
روغن زرد: روغنی که از کره تهیه میشد
قروت : کشک خشک شده و گلوله شده
شیراز: ماست کیسهای، کیسگی گفته میشد
آلیش کردن: عوض کردن، شیر آلیشک : عوض کردن شیر بین همسایهها که سنتی برای استفاده بهتر از شیر بود رجوع کنید به فرهنگ یاریگری دکتر مرتضی فرهادی
سِیْکا: سایه
نخودپایه: اسم خاص بخشی از زمینهای کشاورزی که احتمالا قبلا نخود کشت میشده
ماشپایه: مثل نخودپایه
کال: بستر رودخانه، در اطراف روستا چند کال بود که بیشتر هنگام باران سیل میامد
کَق: نارس
سپیدار سِفدْدال گفته میشد، بید بِد
گُلُمْبادی: یا گلمباتی: بلندی، برآمدگی بیشتر طبیعی
خندسوری: ختنهسوری ،خندسور:ختنه شده، در سالهای کودکی ما جشن گرفته میشد در حد عروسی
آوست: آبستن
بازی: رقص
گمبز: گنبد
*بسیاری از کلمههایی که دولتآبادی در کلیدر آورده، ما هم به کار میبردیم