عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)

 

چشمه‌ها خشکیده‌، دنیا دیگه طاقت نداره

حتی کوه هم دیگه داره نم‌نمک کم می‌آره

 

قربون نگاه گرمتون‌، دلامون یخ زده

آخه روشنی نداره دیگه ماه و ستاره

 

پا به چشم ما بذارین‌، چشمه ها روون بشن

تا قدمگاه شما بِشن دلامون دوباره

 

ما رُ قدر آهو قابل نمی‌دونین آقاجون !

آره خب دلای ما اسیره‌، قابل نداره

 

چش رو هم نمی‌ذاریم‌، پیش جمالتون آقا

حال عاشقی همینِ، اگه دنیا بذاره

 

خوش به حال کسی که تو حرم عشق شما

سر بذاره به زمین سجده و بر نداره

 

شما همنشین برده‌ها و بنده‌ها بودین

به خدا که بندگی‌تون برا ما افتخاره

 

دنیا داره جیگر انارا رُ خون می‌کُنه

دست گلچین داره انگورای سمی می‌کاره

 

دستای آلوده بالا نمی‌رن رو به خدا

آقا جون نماز  بارون بخونین تا بباره




برچسب‌ها: شعر برای امام رضا, شعر رضوی
+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۱ساعت 12:36   علی محمد مودب  | 


1-


امام در شب عاشورا فرمودند: الدنیا حلوها و مرها حلم[1]

 

يکي بود، يکي نبود، بود و نبود صف کشيدن

اونايي بودن و هستن، که خداشونُ ديدن

 

هر کي چِش داش، دل به دريا مي‌زد و راهي مي‌شد

ريگا و سنگا، صداي چشمه رُ نمي‌شنيدن

 

بعضی سيبا، عمري آويزون شاخه‌ها بودن

ظهر عاشورا که شد، سر بزنگاه رسيدن

 

زِلّ گرما بود و باروناي غيبي مي‌اومد

اونا که بذر قابل‌داري بودن، قد کشيدن

 

دیگه دنیا هر چی داش رو کرد و دستای غروب

سيباي سرخ وصالُ سر نيزه‌ها چيدن

 

تلخ و شيرينش يه خوابه دنيا، آقا گفت و رفت

يه‌دفه هفتاد و دو کبوتر از خواب پريدن

 

2-

 

 ظهر عاشورا تموم کاینات

خیره می‌شن به زمین کربلا

انگاری آسمونا حلقه می‌شن

برا سرخی نگین کربلا

 

سر سرگردوني‌اَن حسينيا

هر جا نيزه باشه، گردن مي‌کشن

نمي‌شِه ظلمو تحمل بکنن

حتی وقتي که همه شهيد بشن

 

تا دمي که وارث خون حسين

مث ماه از ابر غيبت در بياد

مي‌سوزن تو دل ظلمت، مث شمع

تا که شب بشکنه و سحر بياد

 

شیعه مرتضی تا جونی داره

موندة قلدر و یاغی نمی‌شه

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اینه حرف کربلا تا همیشه

 

تو دل هر ذره‌ای یه رودخونه‌اس

که یزیدیا جلو اون وایسادن

ماها چون دور حسین خیمه زدیم

نمی‌خوان به بچه‌هامون آب بِدن

 

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اينو حنجراي خوني مي‌خونن

رمز سقاهامون‌، اسم عباسه

اونا که فراتُ بستن بدونن

 

3-

  

امام حسین ع : لو تُرِکَ القَطا لَنام

 

داره صدای پا می‌یاد ،صدایی آشنا می‌یاد

یه قافله یواش یواش، به سمت کربلا می‌یاد

 

یه دختر سه چار ساله‌، سوار اسب آقاشه

چارقد گلدار سرشه‌، کفشای ململی پاشه

 

بچه می‌گِه : بابا دیگه بر نمی‌گردیم مدینه ؟

می‌گِه: نه جون بابا‌جون‌! آخر قصه همینه

 

اگه می‌شد، از آشیون پرنده پر نمی‌کشید

کار بابایی شما به این سفر نمی‌کشید

 

بچه نمی‌دونه چرا ، آقا از این چیزا می‌گه

دل می‌ده نم‌نمک به خواب‌، عمه براش لالا می‌گِه

 

فِک می‌کنه خواب می‌بینه‌، داره چشماشو می‌ماله

می‌دوه روی شن داغ‌، یه دختر سه چار ساله

 

کفشای مخملی‌ش کجاس‌؟ برگ گُلاش زخمی شده

یکی نمی‌پرسه چرا: خانوم کوچولو! چی شده‌؟

 

تو دست بوته‌های خار‌، چارقد دختر می‌سوزه

قصه به اینجا که رسید‌، تموم دفتر می‌سوزه

 

به یاد این تشنگیا، سینة کوثر می‌سوزه

با آه دشت کربلا‌، صحرای محشر می‌سوزه


قطا:

 نام مرغ و پرنده‏اى است كه به فارسى سنگخوار گويند،شبيه فاخته و قمرى.چشمش‏بسيار تيز بين است و از ارتفاع بسيار،وجود آب را تشخيص مى‏دهد و در شناخت آب وراهها مهارت دارد و پيش از طلوع آفتاب،به اندازه مسافت ده روز در پى آب خارج‏مى‏شود و بى آنكه مسير را در رفت و برگشت گم كند،به لانه برمى‏گردد. (31) صداى اوكاروانها را به وجود آب در يك محل آگاه مى‏كند و در آشنايى به راه و راهنمايى،به آن مثل‏زده مى‏شود:«هو اهدى من القطاء، هو اصدق من القطا» (32) سيد الشهدا«ع‏»روز عاشوراوقتى براى آخرين وداع با اهل بيت،نزد خيمه‏ها آمد و با آنان خداحافظى كرد،دخترش‏سكينه گفت:اى پدر،ما را به حرم جدمان باز گردان.حضرت با حسرت فرمود:افسوس! اگر مرغ قطا را وامى‏گذاشتند،در آشيانه خويش مى‏آرميد«هيهات،لو ترك القطا لنام‏» (33) تشبيه خويش به آن مرغ،با توجه به ويژگيها و صفاتش جاى تامل است.يعنى امام نيزتيز بين و بصير و راه شناس است،وجودش و صدا و كلامش ديگران را به آبشخور هدايت‏رهنمون مى‏سازد،هرگز گم نمى‏شود و بيراهه نمى‏رود و هادى ديگران است.اما افسوس‏كه نگذاشتند امام هدايت،در كانون ارشاد انديشه‏ها بماند و راهنمايى كند و اينگونه ازآشيانه اصلى‏اش كه جوار حرم پيامبر است،آواره‏اش ساختند.

 

31-مجمع البحرين.

32-لغت نامه،دهخدا.

33-بحار الانوار،ج 45،ص 47،عوالم(امام حسين)،ص 290.


برچسب‌ها: ترانه عاشورایی, شعر عاشورایی, شعر برای حضرت رقیه س
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ساعت 7:12   علی محمد مودب  | 

 

 ۱-

 

ظهر عاشورا تموم کاینات

خیره می‌شن به زمین کربلا

انگاری آسمونا حلقه می‌شن

برا سرخی نگین کربلا

 

سر سرگردوني‌اَن حسينيا

هر جا نيزه باشه، گردن مي‌کشن

نمي‌شِه ظلمو تحمل بکنن

مگه روزي که همه شهيد بشن

 

تا دمي که وارث خون حسين

مث ماه از ابر غيبت در بياد

مي‌سوزن تو دل ظلمت، مث شمع

تا که شب بشکنه و سحر بياد

 

شیعه اونیه که تا جونی داره

موندة قلدر و یاغی نمی‌شه

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اینه حرف کربلا تا همیشه

 

تو دل هر ذره‌ای یه رودخونه‌اس

که یزیدیا جلو اون وایسادن

ماها چون دور حسین خیمه زدیم

نمی‌خوان به بچه‌هامون آب بِدن

 

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اينو حنجراي خوني مي‌خونن

رمز سقاهامون‌، اسم عباسه

اونا که فراتُ بستن بدونن

 

۲-

بر سفره تو هرچه که ماتـــم می آورند

در هفت خوان صابری ات کـم می آورند

دل داده ای به منطق نازک تــرین خیال

هر قــــــدر هم دلایل محکم می آورند

پرونده شکفته زخـــــــــــــم مدینه را

لب هات در دو صفحه فراهم می آورند

تو خیمه گاه ســـــــوخته قلب زینبی

انفاس تو هوای محـــــــــرم می آورند

رزمنده ای و تا خود معـــــــراج زخمها

یک ریــــــز در مصاف تو آدم می آورند

بر دوش چشمهای تو حتی هنوز هـم

مجروح از خطوط مقـــــــدم می آورند

حالا فرشته ها به حسینیه دلـــــــم

از زینبیه روزه مریــــــم می آورنــــــد

تا در سکوت روضه چشمت به پا شود

وقتی تمام مرثیه ها کـــــم می آورند

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیستم آذر ۱۳۸۹ساعت 14:30   علی محمد مودب  | 

 

 

 

چی بگم دلم گرفته از همه حلاجیا

خسته ام حسابی از لفاظیا، وراجیا

 

منجیا غریبن، اما همه جا گفته می شه

نقل گل کاشتنای دروغکی ناجیا

 

غیرت مردا رو ای ول حاجی!  خیلی دعواها

«کرکری خوندن پرسپولیسیاس با تاجیا»

 

حاجی دس روی دلم نذار که خونه به خدا

از آتیشی که سوزوندن بعضی از شاباجیا

 

اونا نازشون خریدار داره اما همیشه

دل ما چوب می خوره تو همه ی حراجیا

 

 مثل بچه های آدم ما رو آواره می خوان

از بهشتی که خدا خواسته برا اخراجیا

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۹ساعت 17:12   علی محمد مودب  | 

 

 ۱-

                         یا علی ابن موسی‌الرضا


چشمه‌ها خشکیده،دنیا دیگه طاقت نداره
حتی کوه هم دیگه داره نم‌نمک کم میآره
 
قربون نگاه گرمتون،دلامون یخ زده
آخه روشنی نداره دیگه ماه و ستاره
 
پا به چشم ما بذارین،چشمه ها روون بِشن
تا قدمگاه شما بِشن دلامون دوباره
 
ما رُ قدر آهو قابل نمی‌دونین آقاجون‌!
آره خُب دلای ما اسیره،قابل نداره
 
چِش رو هم نمی ذاریم، پیش جمالتون آقا
حال عاشقی همینِ اگه دنیا بذاره
 
خوش به حال کسی که تو حرم عشق شما
سر بذاره به زمین سجده و بر نداره
 
شما همنشین برده ها و بنده‌ها بودین
به خدا که بندگی‌تون برا ما افتخاره
 
دنیا داره جیگر انارا رُ خون می‌کنه
دست گلچین داره انگورای سمّی می‌کاره
 
دستای آلوده بالا نمی‌رَن رو به خدا
آقا جون نماز بارون بخونین تا بباره

 

۲-

چشم‌ها به چهره‌های شادمان چرید

چشم‌های میخ‌کوب،

میخ‌کوبِ چشم‌های این و آن شدند

حرمت نگاه تا شکست

خون به چهره‌های ناگهان دوید

میخ‌ها به چهره‌ها نشست

چهره‌های ناگزیر، خون‌چکان شدند!

 

 

 

۳- فرهنگسازی برای قاتلان حرفه‌ای!

 

فرهنگسازی از لغات بسیار رایج زمان ماست، در مورد همه چیز می‌خواهیم فرهنگسازی کنیم و هر سازمان و نهادی برای خودش یک بخش فرهنگسازی و طبعا بودجه میلیاردی برای فرهنگسازی دارد. نه قصد بحث دارم و نه حوصله بحث، فقط همین قدر متذکر می‌شوم که بخش مهمی از این بودجه‌ها هدر است و خلاص.. در مورد مشکلات رانندگی و لایی کشیدن‌ها و رد شدن از چراغ قرمز و آمدن روی خط کشی مخصوص عابر و ... فرهنگسازی یعنی چه؟

فرهنگسازی اینجا یعنی اجرای محکم و صریح قانون! چندی پیش در دوره همین آقای دکتر قالیباف -که ای کاش در همان نیروی انتظامی می‌ماند، و اگر می‌ماند و فقط رانندگی ملت را درست می‌کرد چه باقیات صالحاتی برای خودش فراهم می‌کرد- مدتی برخی قانون‌ها سفت و سخت اجرا شد و همه نتیجه‌اش را هم دیدیم.کمربند داشت یک فرهنگ می‌شد و همین‌طور حفظ حریم عابر پیاده پشت چراغ قرمز، اما امروز دوباره وضع همان وضع سابق است. واقعا در مورد مسئله‌ای که با جان مردم سر و کار دارد و روزانه دارد این‌همه کشته از خانواده‌ها می‌گیرد، آیا فرهنگسازی برای این قاتلان حرفه‌ای یک پز نیست؟ به چه حقی راننده‌ای به خودش جرات می‌دهد تا امنیت و آرامش دیگران و جان آن‌ها را با ماجراجویی در خیابان تهدید کند؟ نیروی انتظامی که نباید فرهنگسازی کند، نیروی انتظامی باید قانون را محکم اجرا کند، اگر هم فرهنگسازی لازم است، کس دیگری متولی آن باید باشد.

در همه جای دنیا روش معقول همین است، مرحوم دکتر مشکات استاد فقید اقتصاد نقل می‌کرد که در اروپا دیده است که مامور پلیس با باتومی گرز مانند جلوبندی ماشینی را که به حریم خط عابر پیاده تجاوز کرده بود منهدم کرده است. جریمه‌ها و مجازات‌های سنگین رانندگان متخلف دربرخی کشورهای اروپایی مشمول سود می‌شود و بعد از یک دوره تاخیر رسما شرکت‌های شرخر مامور وصول این مطالبات می‌شوند. به نحوی که حتی در مواردی در خانة طرف را می‌شکنند و وسایلش را مصادره می‌کنند. و یاهمین چند شب پیش گزارشی پخش شد که در آن ماشین آتش‌نشانی به صحنة حادثه می‌رسد اما پس از استعلام وقتی مطلع می‌شود که طرف مالیاتش را نپرداخته است، هیچ کاری نمی‌کند و خاکستر شدن خانه را تماشا می‌کند!

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم مهر ۱۳۸۹ساعت 15:57   علی محمد مودب  | 


آدما هميشه بين شادي و غم مي‌مونن

شادي و غم‌، تنها جفتي‌اَن كه با هم مي‌مونن

 

اونا كه بين غم و شادي باشن‌، بهشتي‌اَن

اونا كه غرق يكی شَن تو جهنم مي‌مونن

 

بعضي دردا رُ با گريه مي‌گي و خلاص مي‌شي

بعضي از غصه‌ها هستن كه با آدم مي‌مونن

 

يه چيزايي هس كه بايد با نگفتن بگيشون

مث بي‌گناهي حضرت مريم مي‌مونن

 

ابرا كوهاي بخارن‌، كوها ابر سنگي‌اَن

نه كه ابرا رُ گمون كني كه محكم مي‌مونن

 

نه که مثل ابرا از راه ببرن بادا تو رُ

نکنه گمون کنی بادای عالم می‌مونن

 

دلاشون هزار تاي چشمه و درياس‌، آدما

پشت شيشه‌هاي دنيا قد شبنم مي‌مونن

 

دلاشون تنگِ براي جاهاي دور‌، آدما

مرغاي دريا كنار بركه‌ها كم مي‌مونن


+ نوشته شده در  جمعه هجدهم دی ۱۳۸۸ساعت 21:26   علی محمد مودب  |