عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)

 

 ۱-

 

ظهر عاشورا تموم کاینات

خیره می‌شن به زمین کربلا

انگاری آسمونا حلقه می‌شن

برا سرخی نگین کربلا

 

سر سرگردوني‌اَن حسينيا

هر جا نيزه باشه، گردن مي‌کشن

نمي‌شِه ظلمو تحمل بکنن

مگه روزي که همه شهيد بشن

 

تا دمي که وارث خون حسين

مث ماه از ابر غيبت در بياد

مي‌سوزن تو دل ظلمت، مث شمع

تا که شب بشکنه و سحر بياد

 

شیعه اونیه که تا جونی داره

موندة قلدر و یاغی نمی‌شه

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اینه حرف کربلا تا همیشه

 

تو دل هر ذره‌ای یه رودخونه‌اس

که یزیدیا جلو اون وایسادن

ماها چون دور حسین خیمه زدیم

نمی‌خوان به بچه‌هامون آب بِدن

 

مرگه زندگي با ذلت برا ما

اينو حنجراي خوني مي‌خونن

رمز سقاهامون‌، اسم عباسه

اونا که فراتُ بستن بدونن

 

۲-

بر سفره تو هرچه که ماتـــم می آورند

در هفت خوان صابری ات کـم می آورند

دل داده ای به منطق نازک تــرین خیال

هر قــــــدر هم دلایل محکم می آورند

پرونده شکفته زخـــــــــــــم مدینه را

لب هات در دو صفحه فراهم می آورند

تو خیمه گاه ســـــــوخته قلب زینبی

انفاس تو هوای محـــــــــرم می آورند

رزمنده ای و تا خود معـــــــراج زخمها

یک ریــــــز در مصاف تو آدم می آورند

بر دوش چشمهای تو حتی هنوز هـم

مجروح از خطوط مقـــــــدم می آورند

حالا فرشته ها به حسینیه دلـــــــم

از زینبیه روزه مریــــــم می آورنــــــد

تا در سکوت روضه چشمت به پا شود

وقتی تمام مرثیه ها کـــــم می آورند

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه بیستم آذر ۱۳۸۹ساعت 14:30   علی محمد مودب  |