عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)


سلام . روایتی هست که حضرت امیر ع با دست خودشان عسل در دهان کودکان یتیم می گذاشتند، پریشب یک روحانی دانشمند در تلویزیون تفسیر قشنگی از این روایت کردند، گفتند که حضرت به دنبال عدالت در محبت بودند و سهم این بچه ها از عزت و احترام و محبت را خودشان پرداخت می کردند، فرمانروای عالم اسلام ، یک بچه ی یتیم را می نشاند روی زانوی خودش، تا جایگاه درماندگان و یتیمان را ارتقا بدهد. خواجه نصیر توسی در اخلاق ناصری می گوید اگر در جامعه ای محبت باشد نیاز به عدالت پیش نمی آید. که حالا این حرفها در جای خود جای بحث دارد که آیا عدالت و محبت اصولا دو چیزند؟ ولی به هر حال این هم حرف قشنگی است .آن حرف عدالت در محبت هم تعبیر بسیار زیبایی است و البته من برای پسندیدن این تعبیر دلیل دیگری هم داشتم، خاطره ای که چند سال پیش محمد رمضانی فرخانی شاعر و منتقد ارجمند خراسانی در جلسه ی نقد عاشقانه های پسر نوح، کتاب نخست من،تعبیری مشابه این برای شعر من به کار برده بود که: فلانی به دنبال عدالت در عشق است و ژرفساخت همه شعرهای به ظاهر سیاسی و اجتماعی این مجموعه هم عاشقانه است و از این نظر فلانی با مشابه های خودش در شعر اجتماعی سیاسی امروز متفاوت است. طبیعی است که به هر حال این مشابهت در تعبیر برای کسی که دوست دارد شیعه ی مولا باشد بسیار دلچسب است، ان شا الله خدا به ما توفیق بدهد که این طور باشیم
ویل للمصلین را باید همیشه جلوی چشممان داشته باشیم. خیلی وقت است که متوجه این سایت شده ام و با خودم اندیشیده ام که چرا بازدید وبلاگهایی که عکس لو رفته ی مردم را می گذارند باید بالا باشد و این جور سایتها، این قدر کم بازدید داشته باشد. البته انصافا امروز نسبت به روز اولی که من این سایت را دیدم ، بازدیدش دو سه برابر شده است ولی به هیچ وجه در شان یک جامعه اسلامی نیست. لطفا عضو شوید و به دوستانتان پیشنهاد بدهید

+ نوشته شده در  چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 16:11   علی محمد مودب  | 

پیامی که در حاشیه یک دعوای روزمره و متاسفانه عادی! در گوگل پلاس گذاشتم:


در گرماگرم جنگ صفین هم مولا ع از کاسه ی کثیف آب نخوردند، در همان جنگ فرمودند به شامیان دشنام ندهید برایشان دعای خیر کنید و حسن عاقبتشان را از خدا بخواهید، در حکمتهای نهج البلاغه این را بیابید، خیلی شگفت است که می شود طرف را کشت ولی نمی شود دشنام داد! مجاز نیست! به نظرم برخورد مدعیان خوبی ها و ارزش ها حتی  در پلاس و فیسبوک هم باید خوب باشد!


حوصله !

صبوری! آرام و مودبانه حرف زدن ! 

حرف خوب را به نحو بد که بگوییم، بد می شود 

و این ظلم است به خودمان و مخاطب 

و از همه مهمتر ظلم است به حرف خوب و به خوبی ها


+ نوشته شده در  چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 13:31   علی محمد مودب  | 

 

اگر چه بر سر زلفش، مجال دعوا نیست

شکایت دل من آن چنان معما نیست

مرا به شعر چه کارست و غیر شعر چه کار؟

به ذوق بستن مضمون دهان من وا نیست

چقدر منظره دیدم، چه کهکشان هایی!

دو روز عمر ولی فرصت تماشا نیست

ز گریه های نخستین به فکر معراجم

به لطف دیده ی پر اشک جای حاشا نیست

 

نماز ها همه وحشت شدند و می بینم

که ظهر واقعه غیر از حسین تنها نیست

بهل که هند مرا بار بار مثله کند

به لطف زخم، دلم جای دشنه اما نیست

جگر که زخم تو برداشت، کی دریده شود؟

بخوان ز دیده حدیث حیا که پیدا نیست

به جرم گفتن اسرار جان، به دار تنم

که سبزوار جهان تو، جای غوغا نیست



+ نوشته شده در  پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 9:23   علی محمد مودب  | 

اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس در «کهکشان چهره ها»

علی محمد مودب

کهکشان چهره ها، جدیدترین مجموعه شعر علی محمد مودب است که با شصت و هفت شعر نیمایی توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. در برخورد با کهکشان چهره ها آنچه برای خواننده بیشتر نمود پیدا می کند، بازگشتِ شفافِ شاعر به فطرت است. یعنی روح جاری در کهکشان چهره ها، اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس است(تعبیر علامه مطهری از فطرت). کهکشان چهره ها، دغدغه های یک شاعر نیست، بلکه تجربه های یک انسان است. شاید بتوان گفت منتقدانِ نو خیلی به بیراهه نرفته اند اگر گفته اند: شعر باید کاملاً تجربه شود تا بتواند تأثیرگذار باشد. یا گفته اند: «شعر نباید معنی بدهد، باید [حضور داشته] باشد». هرچند بر نگاه آنها نقدهایی وارد است؛ اما اهمیت دیدگاه نقد نوین از این جهت قابل تامل است که به تجربه توجهی ویژه دارد.

کهکشان چهره ها، بیانگر اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس شاعر است. اولین دلیل برای اثبات این ادعا در ابتدای مجموعه شعر، قبل از فهرست شعرها قرار دارد. آن جا که شاعران کتابشان را تقدیم می کنند به همسر، پدر، مادر و کسانی که دوستشان دارند، مودب اینگونه شروع می کند: هستی ام باغ سکوتی است/ گلی کم دارد/ به جهان آمده ام/ نام کسی را ببرم. این شعر به صورتی شفاف بیانگر احساس حقیقت جویی در وجود و جان تشنۀ شاعر است. شاعر در همان آغاز حرف خودش را می زند و البته رسیدن به جان کلام یعنی این حقیقت که شاعر بدون هیچ تظاهری در جستجوی کمال مطلق است، زمانی برای مخاطب میسر می شود که دستِ کم یک بار تمام شعرهای کهکشان چهره ها را بصورت کامل بخواند.

بی قراری ها و دلتنگی ها

دوست ندارم که رها باشم/ بی همه و بیخود و بیهوده/ پای به زنجیر سر زلفی/ دست به دامان کسی خوب است/ با دلی از وسوسه آلوده . (صفحه13)

در وجود انسان ها، نیازِ به دل بستن و متصل شدن به محبوب و معشوقی قدسی و پاک احساسی فطری است. سطر آخر شعر، گویای این حقیقت است که هر نوع وابستگی مطلوب نیست. عشقی مطلوبِ فطرتِ پاک انسان است که در آن وسوسه نباشد و از همین سنخ است، شعرهایی که در انتظار موعود عدالت گستر در کهکشان چهره ها آمده است.

در تمام لحظه ها/ در تمام عکس ها/ جای خالی کسی به چشم می خورد/ ای امام عصرها/ که عصر ما چشم دیدن تو را نداشت/ نوری از نوازش تو را در هزار چهره ی شهید دیده ام/ گرچه جز دریغ حاصلی نبرده ام/ آنچنان که گوئیا سماحت حسین را/ از نگاه لشکر یزید دیده ام. (صفحه15)

هیچ زبانی صادق تر از زبان فطرت انسان نیست. این بیقراری های شاعر حکایت همان دلتنگی های مولاناست، اما با زبان امروز: بشنو این نی چون شکایت می‌کند/ از جداییها حکایت می‌کند/ کز نیستان تا مرا ببریده‌اند/ در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند/ سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق/ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. همچنین در کلیات شمس این حال مشاهده می شود: این دل بی‌قرار را از قدحی قرار ده / وین صدف وجود را بخش صفای گوهری / یا برهان ز فکرتم یا برسان به فطرتم / یا به تراش نردبان باز کن از فلک دری. علامه اقبال لاهوری نیز می گوید: هزاران سال با فطرت نشستم/ به او پیوستم و از خود گسستم.

در کنار رودخانۀ جهان/ سنگریزه های کائنات را نگاه می کنم/ شاید اشتباه می کنم/ این دل غریب و تشنه را/ با کدام قطره آشنا کنم/ یا کجای تنگنای کهکشان شنا کنم؟ (صفحه 75).

توضیح دادن درباره شعر شصت و دوم کتاب، دشوار می نماید و فکر می کنم بهتر از هرکسی معنای این شعر را کسی می فهمد که در زندان اسیر شده باشد و میل آزاد شدن داشته باشد. این شعر حکایتِ همان مرغِ باغ ملکوت است که چند روزی در قفس تن باید باشد و تداعی کننده آن حدیث شریف نبوی است . انما الدنیا سجن المومن. دنیا زندان مومن است( امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 356).

زبان فطرت، زبان مشترک تمام انسان هاست و بر همین اساس اگر شاعری با زبان فطرت سخنی بگوید، کلام او در سطح وسیعی قابلیت انتشار را دارا خواهد شد. در شعر مودب بزرگتر و زیباتر از هر آنچه که تکنیک مدرن و آرایۀ سنتی نامیده می شود، صداقت شاعر با خودش و شعرش است. این صداقت شاعر و مواجهه صادقانه او با خودش، محل ظهور اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس است. دارم از خودم نا امید می شوم/ قد حرف های عاشقانه نیستم/ من قیافه ام به عاشقان نمی خورد (صفحه 22).

تازیانه های سلوک ، اعتراضی به درون

مفاخره و خودستایی در شعر فارسی قدمتی دیرینه دارد. هرچند آنگونه مفاخره که در گذشته مرسوم بوده است امروز کمتر مشاهده می شود اما جلوه هایی از آن مفاخره ها به صورتهایی دیگر در شعر امروز وجود دارد که مجال پرداختن به آن در این اندک نوشتار نیست. در کهکشان چهره ها، شاعر به جای آنکه اسیر منیت ها و خودستایی شود، با تازیانۀ سلوک رفتار و کردار خوبش را مورد معاتبه قرار می دهد.

ساده تر بگویم اهل کوچه های خاکی ترانه نیستم/ با دقایق وجود ساعت دلم تکان نمی خورد/ دارم از خودم/ نا امید می شوم/ قد حرفهای عاشقانه نیستم/ من قیافه ام به عاشقان نمی خورد/ سالهاست فکر می کنم/ من که راسخ و دقیق/ چون عمود خیمه گاه شرک/ با ستون لشکر یزید ایستاده ام/ کی شهید می شوم؟ (صفحه22)

اینگونه شعرها را می توان شعر اعتراض نامید. اعتراض فطرت انسان به عملکرد او. اعتراض به نهادِ قدرت درون. اعتراض به منیتی که در وجود همۀ انسانهاست و حاصل آن تهذیب نفس از خودکامگی ها خواهد شد. همانند شعر قبل، شاعر در شعر شماره هفت نیز فاصله خود را با امام حسین علیه السلام بسیار زیاد می بیند: گرچه جز دریغ حاصلی نبرده ام/ آن چنان که گوییا سماحت حسین را/ از نگاه لشکر یزید دیده ام. (صفحه 15)

اعتراض

نگاه شاعر، به جهان پیرامونش توام با اعتراض و نقد است. اما این فریاد اعتراض و نقد با زبان نرم فطرت همراه شده است که تاثیر آن بیشتر از فریادهای بی حساب و کتاب است. اعتراض اگر با زبان فطرت باشد، بهتر شنیده خواهد شد چرا که فطرت انسان منتسب به هیچ جریان سیاسی و اجتماعی نیست.

آشیانۀ پرندگان مرده ام/ حال من/ حال مسجدی/ که تمام شب/ بی نماز مانده است و آفتاب سرزده است/ حال مسجدی قدیمی و بزرگ که/ از اذان صبح/ تا صلات ظهر/ هرچه فکر کرده جز توریست ها/ هیچ کس به خاطرش نیامده است.(صفحه 29)

نمونۀ موفق ِ شعر اعتراض، شعری نیست که بیانیه وار خطاب به این و آن سروده شود. بلکه همین شعرِ / آشیانه ی پرندگان مرده ام / را می توان جزء موفق ترین شعرهای اعتراض علی محمد مودب به شمار آورد.

فریاد اعتراض شاعر در این شعر به وضوح شنیده می شود. شاعر با ظرافت تمام اشاره می کند به مسجدی که جز توریست ها کسی را در خود نمی بیند. آنکه باید این اعتراض را بشنود می شنود و آنکه نمی خواهد بشنود، به هیچ وجه نخواهد شنید. مخاطب این اعتراض شاید نمازگزاران باشد و شاید سازمان میراث باشد و شاید دیگرانی. شاعر با گرایش مقدس فطری خود به دین ، دردِ خالی بودنِ برخی از مساجد از نمازگزار را بیان کرده است.

به نظر می رسد که دایره شعر اعتراض وسیعتر از آنی باشد که برخی از شاعران و منتقدان رسم می کنند. انسان( اعم از شاعر و نویسنده و ...) می تواند نسبت به عملکرد خود، اطرافیان خود، مردم خود معترض باشد و نباید دایره شعر اعتراض را محدود به نهاد قدرت کرد.

حاصل آنکه، علی محمد مودب در کهکشان چهره ها صاداقانه با خودش مواجهه شده است و بیقراری ها، دلتگی ها ، شعر اعتراض و اجتماعی و حتی عاشقانه او بر اساس اصالتهای انسانی و گرایش های مقدس شکل گرفته است.

سید حسن مبارز

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:56   علی محمد مودب  | 


دوست ندارم خیلی حرف سیاسی بزنم ولی نمی توانم ببینم سیاسی ها هر حرفی را بزنند 

یک آقایی که زمانی وزیر مسکن بوده است درباره دولت احمدی نژاد این طور گفته است:


تا آنجایی که من می‌دانم اصلا این دولت اعتقادی به مفهوم مدیریت و برنامه ریزی نداشت. این موضوع ها الان دیگر جای بحث کردن ندارد.


واقعا این حرف را از هر که جز یک وزیر مسکن سابق می شنیدم خیلی شاکی نمی شدم ، به هر حال یک حرفی است و درست و غلط دارد ولی وزیران سابق مسکن نمی توانند با قیافه عالمانه به راحتی این حرف را بزنند.

به  دولت احمدی نژاد کاری ندارم 

قطعا در حوزه ی مسکن این حرف واقعا زور است 

و ما شاعران هم نمی توانیم زور بشنویم 

من یک روز کامل مهمان مرکز مطالعات تکنولوژی دانشگاه علم و صنعت بوده ام  و دوست دانشمندم مهندس افشین پروین پور به طور کامل سوء مدیریت های این آقایان را در حوزه ی زمین و مسکن برای من توضیح داده است 

و ظالم هستم اگر سکوت کنم

طرح مسکن مهر و قوانین تکمیلی آن مثل مالیات بر خانه های خالی و مالیات سنگین بر معاملات زمین و مسکن  یک تجربه خیلی عادی در مدیریت زمین و مسکن در جهان است و جالب است که این قدر دیر و آن هم با غیرت آدمی مثل احمدی نژاد در ایران اجرا می شود. جالب تر این که برخی از وزیران سابق مسکن خودشان ساکن کشورهای خارجی بوده اند و کارآمدی این برنامه ساده را در آن جا لمس کرده اند، اما اینکه چرا این سیاستها در حوزه ی زمین و مسکن اجرا نشده است و بدیهی ترین مسائل حوزه ی زمین که جزو منابع محدود است یعنی اعمال نظارت شدید دولت برای مهار سوداگری در این حوزه سال ها انجام نشده است ، نیاز به برگزاری دادگاه دارد. و اینکه چرا آزادسازی زمین و مسکن و سیاستهای دیکته شده از سوی برخی مراکز مثل صندوق جهانی پول و اینها اجرا شده اند جنایتی عظیم در حد دهها هیروشیما و ناکازاکی است که نیاز به دادگاه دارد. همه می دانیم که کمر اقتصاد خانوار ایرانی را مسکن شکسته است و همه می دانیم که بخاطر تامین این هزینه چه بحران هایی که بر خانواده ی مظلوم ایرانی تحمیل شده است و سایه ی مهربان پدر بخاطر چند شیفت کار برای تامین مسکن از خانواده ی ایرانی دریغ شده است و سوداگری در زمین و مسکن یکی از مهمترین عوامل هدایت سرمایه های سرگردان به این حوزه و رکود فعالیتهای تولیدی است. چرا که وقتی دلالی در حوزه ی زمین و مسکن در فاصله زمانی یک ساله تا چند صد درصد سود دارد مردم باید دیوانه باشند که وارد فعالیتهای پر خطری مثل کشاورزی و فعالیتهای تولیدی دیگر بشوند.

همین نوع مدیریت اشتباه آقایان یک مشابه بسیار فاحش دیگر در حوزه مخابرات و ارتباطات تلفن سیار هم دارد که همه ی ایرانی ها تفاوت دوران احمدی نژاد را با دوران قبل از آن به راحتی درک می کنند که چطور سیمکارت تلفن همراه ارزش سرمایه ای پیدا کرده بود

احمدی نژاد را بخاطر اشتباهاتش نقد کرده ام و  لازم بشود باز هم کم نخواهم گذاشت. اما آقایان  باید حیا کنند و مواظب باشند چه می گویند. 

پیشنهاد می کنم یک جریان جدی برای مطالبه ی دادگاهی کردن کسانی که در حوزه ی زمین و مسکن پیش از دولت احمدی نژاد مسئولیت داشته اند راه بیفتد تا آقایان گمان نبرند که می توانند بدون زحمت پاسخگویی  بر مناصب کلیدی نظام تکیه بزنند 

از همه دوستان اهل قلم دعوت می کنم در این حوزه مطالعه جدی بکنند و این شکایت را پیگیری کنند. حداقل این است که در فضای اینترنت و مطبوعات قطعا می توان آن چه را در سالهای گذشته در این حوزه رخ داده است باز کرد و در معرض قضاوت مردم گذاشت.


یک پیام برای همین مطلب در پلاس


Mehdi Sh
9:30 AM
Reply
 
ماهیتاً به مسئله درستی اشاره کردید. زمین و مسکن محدود یک کشور تنها حق کسی نیست که زودتر دنیا امده و  نتیجتاً در مسابقه با رقیب کمتر زودتر صاحب زمین شده یا حق غنی تر باشد در مسابقه مالی تصاحب زمین و مسکن چه بر سد به مسکن مازاد نیاز که معضل این روزهاست،
بلکه حق همه متولدین ناخواسته آمده به هر کشوری است و من هم مطلبی در این مورد نوشتم ولی حسن مطلب شما با سوا کردن دوره احمدی نژاد مکنون می شود چرا که دولت احمدی نژاد نیز همرتبه و یا شاید در ردیف  متهم اول باید با وزرای قبلی به دادگاه رسانه ای یا واقعی بیاید
صرفنظر از عملکرد مخرب وزرای قبلی، در این 8 سال نیز هیچ اقدام بنیادی برای کنترل این بازار سوداگر و بیرحم مسکن نگردید بلکه بدون توجه به تشدید مسابقه بی رحمانه با توجه به حضور شرکت کنندگان بیشتر،  باز به مُسَکن ظاهری رو آورد یعنی مسکن مهر که در باطن تبعید مهرورزانه فقرا به بیرون شهرها و اعلام شکست آرمانهای انقلاب در حمایت از پابرهنه ها بود
در این دولت نیز یا خواست یا توان مبارزه با مافیای مردمی و دولتی و .... مسکن نبود ، چرا که عاقلانه ترین و بدیهی ترین کاری که هر دولتی از جمله این دولت می توانست بکند آماده سازی و همراهی فکری مردم برای پذیرش کنترل بازار مسکن و آزاد شدن از غوغای مسکن بازان حقیقی و حقوقی بود و در نهایت پس از آن ارسال لایحه کنترل مسکن و زمین ( ایجاد کد ملی برای همه خانه ها و ایجاد بانک اطلاعاتی و ثبت هر کد ملی فردی با کد ملی خانه ها ، کنترل مسکن مازادها و برخورد با آن به صورت یک کالای سرمایه از حیث مالیات و تعزیرات افزایش قیمت، حتی ایجاد قانونی که زمین مال فرد نیست و مال ملت و نماینده آن یعنی حکومت است و ازاد کردن مالکیت زمینی افراد و مالکیت مسکن تنها، کنترل سهم هر فرد در تملک مساحت زمین مسکونی تصاحب نموده، ایجاد همراهی در مراجع برای بازتعریف و اصلاح مفهوم اشتباه جا افتاده مالکیت زمین حق شخص است و ...)
به نظرم محاکمه آقای نیکزاد نیز در آن باید باشد و ایشان نیز از پشت پرده نیز بگویند تا جرمشان کاهش یابد، پس از ابتدا وزیر مسکن تا آقای نیکزاد که به اشتباه ناجی مسکن نامیده شد ولی یکی از فجیعترین عملکردها در مورد مسکن در دوره او رخ داد و زمان خداحافظیش جمله ای گفت که باید روز اول می گفت "این درست نیست یک نفر 15 خانه داشته باشد و 15 نفر هیچ خانه ای" ولی آمدی جانم به قربانت حالا چرا
 
ایشان به هر حال همین جمله را گفت و کم حرفی نیست
 
این مساله باید به طور جدی باز شود و بررسی شود و هر کسی جواب بدهد که چه کرده 
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:36   علی محمد مودب  |