روزهای نمایشگاه کتاب تهران بود
من خسته و تشنه از گردش در نمایشگاه رسیدم به غرفه دفتر شعر جوان
قیصر آن جا بود، تازه از بیماری کلیه( به گمانم ناراحتی پس از پیوند) قدری رها شده بود
سلام و ارادت و گفتگو
قیصر از حافظه فهرستی از کتابهای کلاسیک ادبیات فارسی به من داد و بعد هم بن های کتاب خودش را !
خواستم آب بنوشم آبسرد کنی بود و لیوان هایی، روی هر کدام اسمی نوشته
قیصر لیوان خودش را تعارف کرد
و چند نفر با خنده با هم گفتند: لیوان قیصر عمومی است!
تازه از بیماری کلیه قدری رها شده بود!
نگارش سیاحتنامه سلطان توس(درود بر اندیشه روشن مرتضی کربلایی لو)
برفگینه )داستانی از مرتضی کربلایی لو
+ نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ساعت 11:42  علی محمد مودب
|