صدای ما را بریدهاند
در سینههای ما
گروههای موسیقی زیرزمینی میلولند
صدای ما را الکترونی کردهاند
دهان نگشودهایم
که رقاصهها جان میگیرند
و پنجرههای Chat باز میشوند
صدای ما را
چشمهای ما را فروختهاند
روی پلکهای ما، Bilbordها رنگ به رنگ میشوند
سری به نزدیکترین فروشگاه زنجیرهای بزن
تا jambon قلبت را تهیه کنی!
و نوشابهای با طعم زیتون سرخ
ستارهها زیر نورافکنهای ورزشگاههای بزرگ
ساعتها را شوت میکنند
ستارهها در تاریکی سینما به غیرت ما تنه میزنند
و رانندههای ناقصالعقل
کارتِ سوختِ قلبمان را میدزدند
دود از کلّه دماوند بلند شده است
و همهجا کربلاست
اتوبوس، مترو
و ما بلیت میخریم تا سوار هم شویم
و اسبی را از یاد ببریم
که یالهایش هنوز خونآلود است
در خیابان زنانی
در حافظه کودکانشان دراز میکشند
تا از یاد بروند
در بیابان روستاهایی کِش میآیند
تا به چشم بیایند
در روستاها بیابانهایی، زنانی و مردانی...
و همهجا کربلاست
و ما بلیت میخریم
تا از تماشای قامت رشید حسین
و مُثله شدنش حظ کنیم!
صدای ما را بریدهاند
صدای ما را در DVDها
در ورزشگاههای صدهزار نفری
در اتاقهای Chat حبس کردهاند
تنها میتوانیم برای تو
پیامکی بفرستیم، غزه! غزه!
دخترک مجروح!
# بخشی از شعر بلند سفر بمباران