-گفتی دلت
بدون دل من چه میکند؟
بین من و صدای تو
خطی کشیدهاند
آنسوی خط تویی
انگار سرو سوختهای
در موج انفجار
اما نستوه و استوار
تا شانههات، خانة گنجشکها شوند[1]
این سوی خط منام
آن چشمة مقدس دیرینی
کز گریه کور میشوم
از بس که
جوبارههای هستی من هرز میروند
بین من و صدای تو
خطی کشیدهاند
آن سوی خط، تو آسمایی کابل
زخمینهپوش، از چَرّههای موشک
از شرق تا به غرب
خونت شتک زده است به هر لبخند
این سوی خط
یخکرده است قلب دماوند
بین من و صدای تو
خطی
خطی که روی قلب من
و روی چشمهای تو
خطی
مرزی که در دو سوی به یُمناش
ما را دریدهاند
-حالا کسی صدای مرا[2]
مثله میکند!
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم مهر ۱۳۸۹ساعت 16:33  علی محمد مودب
|