۱-
چرا مغازهدارها
به چشمهای من نگاه میکنند
مگر نگاه من خریدنی است؟
تو باستانشناس پیر!
به پیکر عتیقهات بگو
چه چیز این دل شکسته دیدنی است؟
۲-
چو دشتی پریشان و تنها
اگر چند عمری
دل آشفته از گردباد تو بودم
ولی باز هر بار
به محض طلوع سکوتی
پر از قاصدکهای یاد تو بودم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۹ساعت 13:1  علی محمد مودب
|