عاشقانه های پسر نوح   

(شعرها و نوشته هایی از علی محمد مودب)

 

 

4

بلیتی برای کربلا

 

صدای ما را بریده‌اند

در سینه‌های ما

گروه‌های موسیقی زیرزمینی می‌لولند

صدای ما را الکترونی کرده‌اند

دهان نگشوده‌ایم

که رقاصه‌ها جان می‌گیرند

و پنجره‌های Chat باز می‌شوند

صدای ما را

چشم‌های ما را فروخته‌اند

روی پلک‌های ما،  Bilbordها رنگ به رنگ می‌شوند

سری به نزدیک‌ترین فروشگاه زنجیره‌ای بزن

تا jambon قلبت را تهیه کنی!

و نوشابه‌ای با طعم زیتون سرخ

ستاره‌‌ها زیر نورافکن‌های ورزشگاه‌های بزرگ

ساعت‌ها را شوت می‌کنند

ستاره‌ها در تاریکی سینما به غیرت ‌‌ما تنه می‌زنند

و رانند‌ه‌های ناقص‌العقل

کارتِ سوختِ قلب‌‌مان را می‌دزدند

دود از کلّه دماوند بلند شده است

و همه‌جا کربلاست

اتوبوس، مترو

و ما بلیت می‌خریم تا سوار هم شویم

و اسبی را از یاد ببریم

که یال‌‌هایش هنوز خون‌آلود است

در خیابان زنانی

در حافظه کودکان‌شان دراز می‌کشند

تا از یاد بروند

در بیابان روستاهایی کِش می‌آیند

 تا به چشم بیایند

در روستاها بیابان‌هایی، زنانی و مردانی...

و همه‌جا کربلاست

و ما بلیت می‌خریم

تا از تماشای قامت رشید حسین

و مُثله شدنش حظ کنیم!

صدای ما را بریده‌اند

صدای ما را در  DVDها

در ورزشگاه‌های صدهزار نفری

در اتاق‌های Chat حبس کرده‌اند

تنها می‌توانیم برای تو

پیامکی بفرستیم، غزه! غزه!

دخترک مجروح!

 

5

سؤالات

 

یکی که دو را فراموش کرده است

سه را چگونه بشناسد؟

من که گاهی در آینه Mikel Jackson ام

گاهیPopper، گاهی Drida

و گاهی Angelina Julie

چگونه حال پدرم را بپرسم

چگونه برای مادرم شعر بگویم

چگونه به یاد پسران سوخته تو باشم

غزه! غزه! عروس شهید!

 

6

مناظره

 

پشه‌های باد کرده

خرطوم‌هایشان را در چاه نفت ارضا می‌کنند

خادم‌الحرمین در حرمسرایش گرم وعده‌های lioni است

فرندان فردوسی تا اذان صبح

به تحلیل حمله‌‌های جانانۀ شیاطین سرخ سرگرم‌اند

فرعونی نامبارک

دامن‌های دخترانش را

 برای رقص بعدی قیچی می‌زند

آری، این نبرد فرهنگ‌هاست

نبرد ارزش‌ها

فرهنگ Arnold و فرهنگ عمرمختار

فرهنگ بورس‌باز و فرهنگ کشاورز

فرهنگ قصاب و فرهنگ شاعر

فرهنگ بمب اتم و فرهنگ پروانه

نبرد قانون جنگل و لبخند نوزاد

مناظره بالگرد‌ آپاچی با سنگ

هجوم ارزش‌های شغال به ارزش‌های گل‌سرخ

در این میان Spiderman کجاست

که زمستان داغی است

و غزه

 کودکی شش‌ماهه

در مایکروفر صهیونیزم

 

6

پیامکی برای غزه

 

سلام، جنوب عزیز!

سلام، غزۀ مجروح!

این‌ آخرین پیامک من است

روزی با قطره‌ای از خون‌تان مرا زنده کنید

که دارم آسفالت می‌شوم!

 

7

توبه

 

یا مَنْ یُحیِ العِظامَ و هِیَ رَمیم

یا مَنْ یُحیِ العِظامَ و هِیَ رَمیم

یا مَنْ یُحیِ العِظامَ و هِیَ رَمیم

خمینی! خمینی! خمینی، ای امام!

جبهۀ تو فراغت خورشید است

تنفس صبح

و لبخند تو خلاصه خوبی‌ها

در همان‌حال که ابروانت به ذوالفقار اشاره می‌کنند!

عزالدین قسام خمپاره‌اندازها را هدایت می‌کند

عبدالقادر الجزایری در جبالیا می‌جنگد

تیپوسلطان از زندان بالیوود می‌گریزد

و به غزّه می‌شتابد

سیف‌الدوله هَمْدانی بر اسب موج‌های مدیترانه می‌تازد

کوراوغلی از جوانمردان آذربایجان سان می‌بیند

اقبال لاهوری شهادت‌نامه‌اش را نوشته است

و چمران اتاق جهاد را تشکیل داده است

 

یا مَنْ یُحیِ العِظامَ و هِیَ رَمیم

از کابوس‌ها پریده، به سوی تو می‌آیند

عقابی از گوشۀ تلویزیون عراق

سیمرغی‌ از آسمان ایران

ققنوسی از بیابان‌های عربستان

به سوی تو می‌آیند کشمیریان شمشیر بسته

خنجرهای یمنی

می‌آید ستیغ‌ پامیر، دماوند، آناطولی

و کوه صهیون کلوخی است!

حاجیان روزی از رمی جمرات فارغ خواهند شد

چه نادان بودند نویسندگان اعلامیه Balfor

که درخت زقّوم را در صحن مسجدالحرام کاشتند

و قلب خود را  چون لانه موشان بال‌دار*

بر شاخسار خنجرهای ما بنا نهادند

حتی اگر صد سال هم به ریش ما بخندد

شوخی سخیفی است اسرائیل در خاورمیانه

با صدای اذانی ناگاه

ما به هوش خواهیم آمد

رعد و برقی خواهد شد

و ما از پنجره صدای فلسطین را خواهیم شنید

فلسطین را خواهیم دید

خواهیم آمد

خواهیم آمد

خواهیم آمد

یا مَنْ یُحیِ العِظامَ و هِیَ رَمیم

 

 

* این‌ها به علت اعمال کثیف‌شان در اروپا به موش معروف بودند. آمدند کلی کارتون موشِ خوب ساختند تا بچه‌هایشان غصه نخورند!

 

  

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۹ساعت 16:46   علی محمد مودب  |