سرخ و سفید از کوچه ظهر
با خنده میآیند
چندین کلوچه از دبیرستان
سرتاسر هفته
در سایه، نانی خشک
با عطر آنها
گرم رویاهای نرمی میشود
و باگتِ داغی، سایه به سایه
دنبال آنها میرود
نه سنگاندازی سنگک
نه طعنههای تافتونهای عرقکرده
یا
اوقاتتلخیهای نان جو
و نه کپکهای بدر جَسته
از چارقدهای دو سه تا نان ماشینی
یک بربری با حسرتی وحشی
تماشایی است
بر میخ نانوایی
که در قلبش فرو رفته
دریاقلی رکاب زد تا آبادان سقوط نکند
دل ما چوب می خوره تو همه حراجیا
این هم شاهد لینک فوق: دختری که رویا بود!
+ نوشته شده در  شنبه سوم مهر ۱۳۸۹ساعت 15:50   علی محمد مودب 
		
		  |